سنبل

حرف دل

سنبل

حرف دل

آخرین مطالب
پیوندها

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

ولنتاین

روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم
لحظه ها که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تومیشوم
کسی نیست مانند تو
گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو
بگذار خیره شوم به چشمای زیبای تو
نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جزچشمانت خیره شوند به اطراف تو
روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم
لحظه به لحظه با تو بودن غنیمت بود
تمام روزهایی که گذشته مقدس بود
عزیزم قدر تورابیشتر از همیشه میدانم
چون وقتی تورا دیدم
با تمام وجودم دوست داشتن را از چشمانت خواندم
عاشقانه صدایم کردی مرازمانی که درگیر تردید بودم
ومن زمانی که تورا دیدم مات و مبهوت شدم
باور نمیکردم قدم در سرزمین عشق من گذاشتی!
و اینک
روز به روزکه میگذرد مثل امروز  بیشتر از دیروز عاشقترت میشوم









اینبار اگرعاشق شدم

اینبار اگر عاشق شدم

دوستت دارم رو اصلا به زبون نمیارم

قربون صدقه رفتن که هیچی!

نگرانیامم بروز نمیدم

وقتی حالش خوب نبود باهاش صحبت نمیکنم

وقتی دلش برا صدام تنگ شد بهش زنگ نمیزنم

باهاش اصلا بیرون نمیرم

به چشماش خیره نمیشم تا دلم گیر چشماش نشن

وقتی خواست قسم بخوره که تنهام نمیزاره

انگشت میزارم رو لبش ومیگم لازم نیست قسم بخوری

وحرمت قسم خدا رو بشکنی

خلاصه بهش گیر نمیدم

نمیگم دوست دارم

اینبار اگرعاشق شدم...










دلتنگی

همیشه وقتی من میگفتم دوستت دارم او میگفت من بیشتر!

ولی دیگر از او خبری نیست!

دیشب خوابش را دیدم دلم هوایش را کرده بود دلم برایش تنگ شده بود!

دلتنگ بودم برای صدایش!برای خندیدنش!برای گفتن من بیشتر دوستت دارمش!

میگویند اگر به کسی زیاد فکر کنی مطمئن باش او هم به تو فکر میکند!

آیا حقیقت دارد؟

میگفت دیگر جز تو کسی نمیتواند در قلبم را باز بسته کند!

آیا حقیقت داشت؟

دوست داشتن او عادت بود یا دوست داشتن!

دلم گرفته!

آیا کسی میداند چگونه میشود دلتنگ نشد؟




اتفاقی نیست

روزی که تو را دیدم
چیزی در وجود من شکل گرفت
درست روزی که تورا دیدم
چیزی در وجود توبود
چیزی تکرار نشدنی
چیزی منحصر بفرد
چیزی در ته چشمانت که مرا میخکوب کرد
چیزی در حرارت دستت که مرا مست کرد
چیزی در ته ته قلبم که مرا اسیر تو کرد
اتفاقی نیست
این عشق اتفاقی نیست





آغوش

دیشب تا صبح دستانم دنبال دستهایت کودکانه گریست
تو را بهانه میکرد
دیشب تا خود صبح آغوشم برای آغوشت بغض کرد
ساده بگویم
دیشب دلم بی پروا هوای نبودنت را میکرد
هوای آغوشت را...






پیک

پیک ها را یکی یکی خوردم
که مستی مرا بگیرد
تا برای ساعتی هم که شده بیخیالت شوم
اما وقتی مستی از سرم پرید
تاه فهمیدم همه را به سلامتی تو خوردم!