دیشب برایم شبی بود عجیب!! شبی که تا طلوع خورشید چشم بر هم نگذاشتم شبی که تمام کرده و نکرده هایم را دوباره مرور کردم بعضی جاهایش برایم مبهم بود بعضی جاهایش را سرسری گذراندم بعضی جاهایش برا ی خودم کف زدم و لبخندی از سر رضایت بر لبان سردم جاری شد بعضی جاهایش جای تامل داشت و بعضی جاهای دیگرش درد... بغض کردم گریستم! برای تمام داشته هایم که برای من نبودند گریستم! برای تمام نداشته هایم که برای من بودند گریستم! برای هر آنچه با من بود در کنار من بود حق من بود اما برای من نبود گریستم! همیشه تاوان همه اینها را پلکهای سرخ رنگ و متورمم داده اند تک تکشان را شمردم اشتباهاتم را خنده های از ته دلم را هق هق های شبانه ام را داشته ها و نداشته هایم را اما تعادلی نشد بینشان بر قرار کنم! داستانی که برایم باز تکرارشد: بودن ـ خواسن ـ ماندن ـ یار شدن ـ آرامش بخشیدن ـ بار شدن ـ کنار گذاشته شدن...
این روزها سردم مثل دی مثل زمستان احساسم یخ زده آرزوهایم قندیل بسته امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده نه به آمدنی دل خوشم نه از رفتنی غمگینم این روزها سخت دلتنگم پر از سکوتم
تو رو میبینمو هول میکنم همه چیو تحمل میکنم توخیاله آخه ماله منی توکه فقط تو خیال منی واسه دیدنه تو دنیا رو به هم میریزم دیگه راهی نمونده بیا پیشم عزیزم اگه عاشق مثل دل من دل تو اگه دوست داری حتی یه ذره منو اگه حس منو تو هم حس میکنی نزار تنها بمونم بیا آروم جونم دیگه بی تو نمیتونم ببین ابری چشام بزار دستو توی دستام قد دنیا تورو میخوام اگه حواس تو پیش منه اگه چشات بهم زل میزنه اگه تو هم به من فکر میکنی آخه چشمای تو بخدا دروغ نمیگفت اگه منو دوست داری بیا پیشم عزیزم
عشق من تو باشی خوبه زندگی بمون کنارم که نمیزارم تنها بمونی من !دوستت دارم... عشق من زندگیم آرومه با تو دوست دارم بشنوم همه حرفاتو وقتشه باشیم چرا تنها شیم تا همو داریم بیا خوش باشیم دوست دارم تو این لحظه های بی تابی من و تو باشیم و یک شب مهتابی من بگم تو بگی زنده باد زندگی بین ما وقتی حس خوشبختی حس دلتنگی عین هم باشه غم نمیمونه عشق میتونه توی دنیامون خوش قدم باشه