نگاه

تو را نگاه میکنم که دیدنی ترین تویی
و از تو حرف میزنم که گفتنی ترین تویی
من از تو حرف میزنم شب عاشقانه می شود
تو را ادامه میدهم همین ترانه می شود
کاش به شهر خواب تو مرا همیشه راه بود
راه به تو رسیدنم همین پل نگاه بود
مرا ببر به خواب خود که خسته ام از همه کس
که خواب و بیداری من
هر دو شکنجه بود و بس.

تصاحب

برای تصاحبت نمی جنگم
احاطه ات نمی کنم تا مال من شوی
با رقیبان نمیجنگم
عشق تملک نیست تعلق است
ولی
اگر با من باشی
اگر بیایی و بمانی
برای با تو ماندن با دنیا می جنگم

دل من

در نقاشی هایم تنهاییم را پنهان میکردم
در دلم دلتنگی ام را
در لبخندم غصه هایم را
دل من
چه خردسال بود
ساده می نگریست
ساده می خندید
ساده می پوشید
و اینک دل من
از تبار دیوار های کاهگلی شده است
ساده می افتد
ساده می شکند‍
ساده می میرد